پاسخگویان: وبلاگ پاسخ به شایعات و شبهات

تحلیلها، پاسخهای روشنگر سیاسی اجتماعی فرهنگی  داده شده در فضای مجازی به شایعات و شبهات

خاطرات نادرزمانی/ برخورد تانک ارتش به پل خرمشهر/ شهید دزدی سازمان مجاهدین خلق!

نادرزمانی
پاسخگویان: وبلاگ پاسخ به شایعات و شبهات تحلیلها، پاسخهای روشنگر سیاسی اجتماعی فرهنگی  داده شده در فضای مجازی به شایعات و شبهات

خاطرات نادرزمانی/ برخورد تانک ارتش به پل خرمشهر/ شهید دزدی سازمان مجاهدین خلق!

💠خاطرات نادرزمانی/ برخورد تانک ارتش به پل خرمشهر/ شهید دزدی سازمان مجاهدین خلق!

روز ٢١ بهمن، با اینکه شدیدترین روز حکومت نظامی بود و ارتش از صبح تمام تانک و نفربر و نیروهای خودش را در شهرها ریخته بود اما مردم هیچ اعتنایی به دستور منع تردد نکردند و طبق فرمان امام خمینی(ره) به خیابان‌ها آمدند و به تظاهرات خود شدت بیشتری بخشیدند و باعث سرنگوی رژیم ستمشاهی خاندان منحوس و منفور پهلوی شدند!

سازمان مجاهدین خلق، در طول مبارزات مردم، پارچه‌های سفیدی همراه خود داشتند که روی آن آرم سازمان منافقین زده شده بود و همینکه کسی تیر می‌خورد و شهید می‌شد آن پارچه را روی او پهن می‌کردند و شروع به سر دادن شعار "برادر مجاهد! شهادتت مبارک!" و به نفع گروهک خود، شهید دزدی می‌کردند!!
سازمان منافقین خلق و سچفخا(سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران) در سال ١٣۵٨ هم از همین شیوه تبلیغاتی منافقانه به‌نفع خود بهره بردند!. آن سال سیل شدیدی در خرمشهر آمده بود و مردم با گونی و خاک و هرچه داشتند سعی می‌کردند جلوی آب رودخانه کاررون را بگیرند. سازمان منافقین شروع به جمع‌آوری کمک‌های مردمی کرد و هرچه مردم می‌آوردند با رنگ و کلیشه آرم سازمان خود شان را بر آن می‌زدند! حتی بر تک تک قرص نان‌هایی که زنان و نانوایی‌ها پخته بودند نیز با رنگ شیمیایی آرم می‌زدند و نان‌های کمکی مردم را غیر قابل مصرف می‌کردند!

چند وقت بعد از پیروزی انقلاب که مردم برای محو و پاک کردن آثار انقلاب، از قبیل جمع کردن سنگ و چوب و لاستیک خودرو و زباله و میز و صندلی های شکسته شده ادارات و هرچه در خیابانها ریخته شده بود اقدام کردند، تعدادی از دختران روسری پوشیده سازمان منافقین، و پسرهایی که پیراهن سفید سازمان پوشیده بودند هم به کمک مان آمدند و وقتی کلی عکس گرفتند مابقی اشغالها و هرچه جمع شده بود را همانجا رها کردند و رفتند!

ما از همان اول انقلاب چهره نفاق آنها را توسط سردار شهید علی شوشتری و علی مزرعه شناخته بودیم. منافقین و کمونیستها و سوسیالیست‌ها با بحث‌های ایدولوژی‌های خود، قصد ایجاد انحراف و جذب جوانان و نوجوانان را داشتند. آنها با بکار بردن کلمات و اصطلاحات غربی و انگلیسی ادای روشنفکری در میاوردند! اما شوشتری و مزرعه با آنها مباحثه می‌کردند و بهشان اجازه نمی‌دادند افکار انحرافی خود شان را به بچه های محله تلقین کنند!
یک بار علی مزرعه در حین بحث با یکی از آنها که سر خیابان ما برای خودشان دکه و جایگاهی ساخته بودند، عصبانی شد و بهش گفت: "شما چونکه توان بحث را ندارید مجبور شدید با جمع کردن دختران، این پسران را جذب کنید و نوجوانان را فریب بدهید! وگرنه حرفی برای زدن ندارید!!"
سال ١٣۵٨ که حضرت امام دستور برچیدن بساط کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها را داد، جوانان و مردم دم دکه کتاب‌فروشی و جایگاه های آنها تجمع کردند و شعار "داس، چکش، ستاره، دیکتاتوری میاره" می‌دادند.

روز ٢٢ بهمن که انقلاب پیروز شده بود هرجا می‌رفتیم مردم خوشحالی و شیرینی پخش می‌کردند. برف‌پاکن ماشین‌ها را بصورت ایستاده قرار داده و دستمال کاغذی یا پارچه های رنگی به آنها بسته و به علامت شادی به حرکت درآورده و بوق می‌زدند!

مردم به برادران ارتشی گل می‌دادند و بر تانک و نفربرهای آنها سوار می‌شدند و با شعار الله‌اکبر و تکان دادن دست و نشان دادن دو انگشت به مفهوم پیروزی، اظهار خوشحالی می‌کردند!
یک تانک ارتشی بس‌که جوانان و مردم روی آن نشسته و بهش چسبیده بودند درست مشخص نبود آنها روی چه هستند! ظاهرا خدمه آن نتوانست جلوی خود را ببیند و از مسیرش منحرف و به نرده‌های پل خرمشهر برخورد کرد! اما خوشبختانه به کسی آسیب جدی وارد نشد.

مردم با شعار "زندانی سیاسی، آزاد باید گردد!" درب زندان را باز و همه زندانی ها را آزاد کردند.
اسماعیل زمانی و پسرعمه‌ام محمد فارسی‌ مرودشتی که پلیس شهربانی بود ولی محکوم به زندان شده بود هم آزاد شدند.
یادم هست که محمد وقتی آزاد شد، به منزل ما آمد. پدرم بهش گفت بگذار اوضاع آرام شود و بعد برو خودت را معرفی کن.
علی پسر محمد فارسی مرودشتی که همسایه و خانه شان نزدیک مسجد امام علی بود در خاطره روز ٢٢ بهمن برایم نوشت:
"یادم هست ما آن روز داشتیم به آبادان می‌رفتیم، در راه خانمی از ماشین بغلی، شرینی به داخل ماشین ما پاشید و پیروزی انقلاب را تیریک گفت. وقتی به آبادان رسیدیم دیدیم خیلی شلوغ شده و مردم کلانتتری و شهربانی را گرفته بودند!. از اخبار هم شنیدیم که انقلاب پیروز شده! بلافاصله به خرمشهر برگشتیم و زنگ خانه را که زدیم پدرم در را باز کرد و گفت مردم درب زندان را شکستند و همه را آزاد کردند! بعد از سه ماه پدرم خودش را به شهربانی معرفی کرد اما رئیس زندان گفت کاملا آزاد هستی و انقلاب همه زندانی‌ها را بخشیده است."
🖋راوی: نادرزمانی ١۴٠٣/١١/٢٢

🔹 همه خاطرات نادر و دوستان:👇
https://pasokhgooyan.blogfa.com/category/6


موضوعات مرتبط: خاطرات نادر زمانی و دوستان
برچسب‌ها: خاطرات نادر زمانی , برخورد تانک ارتش , پل خرمشهر , تاطرات اول انقلاب

تاريخ : سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳ | 0:49 | نویسنده : نادرزمانی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.