پاسخگویان: وبلاگ پاسخ به شایعات و شبهات

تحلیلها، پاسخهای روشنگر سیاسی اجتماعی فرهنگی  داده شده در فضای مجازی به شایعات و شبهات

خاطره نادرزمانی از کلیشه عکس امام و وحشت از آتش زدن منزل شان توسط چماقداران شاه‌دوست!!

نادرزمانی
پاسخگویان: وبلاگ پاسخ به شایعات و شبهات تحلیلها، پاسخهای روشنگر سیاسی اجتماعی فرهنگی  داده شده در فضای مجازی به شایعات و شبهات

خاطره نادرزمانی از کلیشه عکس امام و وحشت از آتش زدن منزل شان توسط چماقداران شاه‌دوست!!

💠 *خاطره نادرزمانی از کلیشه عکس امام و وحشت از آتش زدن منزل شان توسط چماقداران شاه‌دوست!!*

همانطور که در خاطره پریشب که در مورد قسمتی از فعالیتهای سیاسی سردار شهید علی شوشتری در لینک زیر عرض کردم:👇
https://eitaa.com/pasokhgooyan/5131
شهید شوشتری و تعدادی از جوانان و نوجوانان، در روزهای انقلاب، شبانه اقدام به شعارنویسی و کلیشه‌زنی بر دیوارهای خرمشهر، و شرکت در تظاهرات می‌کردند.

موضوع برگزاری تظاهرات و دیوارنویسی، شدت بیشتری به خود گرفته بود و روز بروز بر تعداد جمعیت و شعارنویسی ها افزوده می‌شد.
البته سلطنت‌طلبان و شاه‌دوستان هم فعال شده بودند و به صحنه آمده و وقتی می‌دیدند تعداد تظاهرکنندگان کم است با چوب و چماق و زنجیر و چاقو به مردم حمله می‌کردند و آنها را می‌ترساندند که متفرق شوند! اما مردم که از اسلحه و تانک ارتشی ها هم نمی‌ترسیدند به چماقداران شاه حمله می‌کردند و آنها را فراری می‌دادند!

🔹یک شب که انگار تصمیم بر این گرفته شده بود که بر شعارنویسی و کلیشه‌زنی محلات و خیابانها افزوده شود، علی شوشتری هم نفرات بیشتر، و هم اسپری رنگ و کلیشه زیادتری آماده کرده بود و کار را هم زودتر شروع، و هم دیرتر تمام کردیم و تقریبا خیلی از کوچه پس‌کوچه و خیابانها و درب منازل و مدارس و دیوارها را پوشش داده، و شعارنویسی کردیم.

آن شب وقتی به خانه برگشتم و موقع خواب خیلی خوشحال بودم که تعداد زیادی کلیشه عکس امام را زده ایم و همینطور در ذهنم محل هایی که کلیشه زده بودیم را مرور می‌کردم و دوست داشتم هرچه زودتر صبح شود و به آن محلها سر بزنم و ببینم واکنش‌ها چگونه است.
در حین مرور، یهویی این سوال به ذهنم خطور کرد که چرا من روی دیوار منزل خودمان کلیشه نزدم؟! تصمیم گرفتم با علی مطرح کنم و ازش بخواهم روی دیوار منزل مان هم کلیشه امام را بزنیم. او موافقت کرد و با رنگ قرمز یک عکس روی دیوار خودمان، و یکی هم روی دیوار سنگ مرمر منزل آقای مزدی که همسایه روبرو یمان بود زدیم.

طرفهای ظهر بود که شهر و بازار روز شلوغ شد و گفتند طرفداران شاه و چماقداران بیرون ریختن و هر مغازه و خانه ای که شعار و کلیشه عکس خمینی بر در و دیوارش باشد را آتش می‌زنند!!

وقتی این خبر یا شایعه به خیابان ما رسید، مادرم و خانم آقای مزدی از ترس و وحشت سوزاندن خانه توسط شاه‌دوستان، با نفت و بنزین به جان عکس امام افتادند اما هرکاری می‌کردند فایده نداشت و رنگ پاک نمی‌شد!
بالاخره با ریختن آب روی مقداری خاک، گل و لای تازه ساختند و روی عکسها مالیدند و محو شان کردند!

وقتی خانمها داشتند عکس‌ها را محو می‌کردند، یکی از همسایگان از پدرم پرسید: "آقای زمانی! بد نباشه! چی شده؟!!"
پدرم برای اینکه به آن آقا وانمود کند از زدن عکس امام روی دیوار منزل مان ناراحت است، و شری برایمان نشود، با ناراحتی نمایشی بهش گفت: "والا نمی‌دونم کدام بی‌شرف بی‌پدر و مادری با ما مشکل داره و اومده عکس این سید آخونده را روی دیوار ما زده!!!"😅
منم که اون لحظه نمی‌دانستم باید بترسم یا به فحشهایی که پدرم دارد به من می‌دهد بخندم! یهویی خنده‌ام گرفت و پدر هم که همیشه وقتی از من عصبانی می‌شد با دیدن خنده من خنده‌اش می‌گرفت، با عصبانیت از لو رفتن ناراحتی مصنوعیش، با کف دستش یک پشت گردنی محکمی به من زد و گفت: "کره‌خر! برو داخل با این کارهات!!"😂😅
من آن زمان فکر می‌‌کردم پدرم نمی‌داند کار من بوده. زمان جنگ که یبار در جبهه از لشکر ٣٣ المهدی(عج) برای دیدن پدرم به لشکر ١٩ فجر رفتم و شب در جمع دوستان و همرزمانش این خاطره را برای آقای سبزچهره فرمانده واحد بهداری تعریف کرد، فهمیدم صبح همان روز می‌دانست کار من بوده و کاسه بنزینی که از موتورسیکلتش کشیده بودم و رنگ دستانم را درونش پاک کرده بودم دیده بوده!😅😂
راوی: نادرزمانی ١۴٠٣/١١/١٣

📤پاسخگویان:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/5141


موضوعات مرتبط: اجتماعی ، سیاسی ، خاطرات نادر زمانی و دوستان
برچسب‌ها: خاطره نادر زمانی , کلیشه عکس امام , چماقداران شاه‌دوست , خاطرات دهه فجر

تاريخ : شنبه سیزدهم بهمن ۱۴۰۳ | 22:13 | نویسنده : نادرزمانی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.